به همه لحظه های اندیشیدن َم خوشبین َم
به تمامی قنوت های حک شده ء دعاهای فرج
به تمامی سجده های عاشق آنه ام !
می پرستم لحظه های انتظار ترا
می پرستم کشیدن همین افکار را در بوم شبانه ی گامهایم
مَن با کدام کلمات توصیف بندگی ام را کنم تا تو بیایی؟
مَن فارغ از خویش می شوم آن دم که به تو فکر می کنم
عمیق ... عمیق و حتی غرق می شوم
باز ترا صدا می زنم تا مرا بگیری ... شاید در آغوش
مَن تمامیِ صفحات لنگه کفش را هم بنویسم کم می آورند
از تو ... از روزی که خواهی آمد ... از بیداری های مخلصانت!
مَن زیاد خوش بینم ... من در مسیر حیاتم به جز تو نمی بینم
مَن عاشق تو ام .... من دوست دار توام ... صاحب حق ازلی !
روز نواختن گامهایت بر جاده های خیس و باران زده یک روز نیست
یک زندگانی است به طعم شیرین ترین شیرین های خدا
آنروز یک سال است یک سال نوری پر از پاشیدن زیبایی بر زمین و زمان
مَن عاشق توام ... و با همین چهار حرف زندگی ام فراتر از یک نفس کشیدن است
مَن عاشق توام
پ ن : این عشقها هیچوقت نه جدایی داره نه درد نه رنج ! عشق برتر همینه
پ ن 2 : دَمه همهء اونایی که به لنگه کفش می آن گَرم و سوزان
پ ن 3 : دارم یه داستان بلند از دورهء سربازی می نویسم! (به نام :وقتی خدا پارتی باشد) هم خدمتی های عزیز اگه دوست دارین اسمتون باشه بسمِ الله ... علی الخصوص بچس دوره ء آموزشی ...