سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 92/7/7 | 9:53 عصر | به قلمِ : علیرضا عباسی

                                                  هوالمحبوب

شب انوار پر تلالو اش را به جای جای وسعت چشمانم می تاباند..
کاش می توانستم زیر این چتر محبت ماه، روی آسفالت زُمُخت جاده تک و تنها راه بروم و خودم را گم کنم و دیگر یافت نشوم! ..
کاش ترک سیگارنگفته بودم و امشب را مهمان دودهایی که دراین ساعات خُنُک، دلتنگی ریه هایم را میکرد را به سینهء غربت زده ام هدیه میکردم ...
در این مصیبت آرام فقط صدای عوعوی گرگهای نا آرام می آمد و جنگل و درخت های تنومندِ زیتون،انار و گردو از ترس شان سر درگریبان برده بودند و شالیزارها دست دردست هم داده تا خرس ها صمیمیت شان را برهم نزنند ...!
کاش نمی خوابیدند..کاش همانند شیرینعلی که در جستجوی آب و میراب! بود بیداربودند و گهگاهی در این مصیبت دلگیر هوای زهرآگین مرداد را دم و بازدمی می کردند
کاش همت و کلثوم جای پیامک دادن زیر سقف نهیب خانه هایشان در حیاط می نشستند ودرس عشق را درکلاس بادشبانگاهی ورقص رندانهء برگها میگذراندند ...
کاش من دلیل آمد و رفتِ ابرهای سفیدی که دمادمی ماه را با سرپنجه های لطیف شان خفه می کردند را می دانستم ...
کاش من قهر باران را نمی دیدم و هر روز چشم به راه قطرات طرب آورش نبودم ...
کاش همانند قدیم عاشق دختر هم بازیِ کودکی هایم بودم تا بازهم برایش قافیه می ساختم و قلم را در وصفش می تراشیدم!
کاش نوجوان تربودم و ترانه های عاشقانه را فریاد می زدم و غرق در آینده هایی می شدم که حالا نبودند!!
کاش،کاش هایم تمام می شد!!!دوست داشتن

                                                                                           28 مرداد92 . روستای هزاررود               




  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات