( هو المحبوب)
ماه در آینهء حوض حیاط
خنده هایی پر طرب می پاشید
ماهی با خیالی رو به دریاها
درشب پاییزی و تار
چو یک دانهء بلور انار، می درخشید!
* * *
نسترن ها همه بیدار بودند
گاهی ازماه کلامی دست باد
یا به قاصدک های خوش ذوق آبادیِ بالا
می رسید،که تمامش خبراز مهر می داد
* * *
غنچه ها همه خندان بودند
باغچه از عطر گل بابونهء شب درخواب بود
یاس ها با تازه کوچ کرده هایی
که بودند بنفشه ،شاید!!
و در آخرین پرچین حیاط اقامت داشتند
در غیبت اختران بودند!!!
* * *
ماه که هوایش لرزی وترس
دو ستاره دزدکی با دختر خندان شهر
شعری آکنده از حس آمیزی
وپر از آرایهء شیرین مراعات نظیر
می سرودند از سهراب بهتر!
* * *
باد قاصد خوش خبر ماه بود
با زبانی که صمیمیت را
مژدگانی می داد به رهگذرهای رفته بخواب !
گاه به گاه
روی لب ماه...
بود آه
* * *
دو سه تا بعد تر !
سیاهی از زلف هایش می خورد تاب
رنگ رخسار درآن شب تار
دشت های بی عدد را
روشنایی بخشیده بود چو آفتاب !!
* * *
همه در این بزم شبانه
که به اندیشهء ماه بود
و به سرکردگی یه خوشهء پروین
می کشیدند به سر
جرعه ای نور را
آن طرف تر
در بساط دب اکبر!
دو قمری مست
خنده های مهمانان را
که می رفت به آزردگی مردم شهر
با نوای هم آغوشی یشان
میشکست
* * *
قیل و قال صدای پای صبح می آمد
همه درخواب لطیفی
که سراسر عاطفه بود ...
طرح خند محبت را کشیدند به دل
هان اکنون آفتاب برآمد
بهار 1392
پ نوشت 1 : از وقتی که شروع کردم به نوشتن ...وشاید سرودن! شب بود و طبیعتا درخشندگی ماه هم همیشه بود ... نستالوژی ماه و شب باعث خلق این پست شد.
پ نوشت 2 : تقدیم به مهسا خانوم ... دبیر زحمت کش و کسی که برای کارهای فتو شاپ همیشه مزاحمش بودم : ) امیدوارم بپذیرد و من این پست رو حذف نکنم : ) )