تاریخ : جمعه 92/1/16 | 12:5 عصر | به قلمِ : علیرضا عباسی
6سال گذشت ...
6 سال حرف ...
6 سال جمله،کلمه و باز حرف ...
6 سال انتظار !
6 سالِ بیقرار !
6 سال نجواهای عاشقانه با یار!
چه زود رفت تک تک ثانیه ها ...
چه زود رفت تک تک واژه های کیبوردی!!!
روزی همینجا گریه بود ...
یک روز خنده ...
چقدر 6 ساله زود گذشت ...
حالا لنگه کفش برای خودش کسی شده ...
حرف دارد ...
واژه می راند ...
نجوا می کند ...
عاشق میشود ...
آرام می شود ...
منتظر می شود ...
دعا می کند ...
اما هنوز لنگه اش را نمی یابد !
همچنان غمناک است ...
به وسعت تمامی حرف های که گفته شده !
سال ششم می باید سال ظهورش باشد !
سال حضورش ...
سال بندگی این نوکر بی سروپا
پ ن : نمی دونم چی بگم ...!!!