سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 91/5/27 | 11:9 عصر | به قلمِ : علیرضا عباسی

بیا آرام به سویم تا ببویمت  ...

دستانت را به وسعت مهربانی های دنیا باز کن

بیا تا در آغوشم که سراسر حزن را به جان خریده آرام گیری

نشیمنگاه سرت روی شانه های هنوز نشکسته ام است

بنشین تا کلاف موهایت را به باد ببخشم

کمی صبوری پیشه کن تا خورشید دوباره آید

و این ظلمات بیهوده وداع گوید ...

با من حرف بزن ای مه رو تنها با من

با من که سالهاست زیر آوار خمیده ام

من بهترین همدرد توام با من حرف بزن

بوی خاک، هوای غربت گرفته هم مرا از تو رها نمی کند

اصلا بیا حرف نزنیم ... بیا بنگریم به این حال و هوا

و گریه را هدیه کنیم بر گونه های از غم پاشیده

تا دروغ بگوییم که کمی رام شدیم

بیا بعد از این می خواهم عروسکهایت را بیابم بیا

بیا بعد از می خواهم دستت را بگیرم و تا رودخانه پشت باغ ببرمت

تا سر و پیکر محجورت را با آب ملاقات دهم ...

بهانه هایت تبدیل به واقعیاتی شده که عاقل ترین آدم شهر هم آن را نمی فهمد

یا نمی فهمند و یا خود را به نفهم بودن گرفتار کرده اند

و گر اینگونه باشد دیگر ماندنت هم جایز نیست

برو ...

برو تا نیابی هیچ به ظاهر آدمی

برو تا در دستهای خدا جای گیری که تنها پیش او بهانه هایت هیچ می شود ...



                                                      رحم کن قلبشان نازک است ...!!!




  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات