تاریخ : جمعه 91/5/13 | 1:18 عصر | به قلمِ : علیرضا عباسی
تــو ای مسکین شبـانه عقل بگشا
طواف عشق برچین به سوی مه پیما
گَرَت راهــی شـوم ســوی کــواکب
نگـــاهی از ســر رحــمت بفرمــا
تو آن معبود بـی چون و چــرایی
سحاب رزق وروزی بباران برسر ما
بیـارامد جـوار دوش هـای مبهوط
بخشکاند همین دم تَرَکهای بَرم را
سخـــن معیوب زبان ناقـــص اما
زوصفت وسعت حب بلرزاند تنم را
زمانه عزلتی کرد هواهای دلم رفت
تو ماندی در ضمیرم خیال های معما
به مُلک تو نظر کرد تمنای حقـــیرم
از آن وقـت ، تو را دیدم به هـــر جا
عجب شیر تیر ماه 91