پوتین هایم را زده ام واکس و چه زیبا شده اند !
فِرِنچ تازه شسته ام را به تن می کنم
می رانم گام در زیر بهترین نعمت خدا
تو ای مخاطب چشمهایت را ببند ...
نه دب اکبر می بینم نه خوشه پروین من در طلایی ترین دقایق ایزد
باران را به روی گونه های فرسوده ام می بینم که لغزان لغزان سراغ لب های کرخت شده ام را می گیرند
باز شو دست و در آغوش بگیر و تَر شو تَری تازه و اوج یک چیدمان خیال در سکوتی ترین ثانیه ها
حالا دیگر باز می شود چشمانم و سرم را می جنبانم به زیر ... آه پوتین باز زخم عشق خوردی
باز با یار گلاویز شدی هنوز فَرحان به من می خندد ... او به نقطه چین خدا تازگی دل می بنند
و حال دل را تازگی می فهمد....شکی ندارم پروازگری می خواهد
قدم بزن در اوج یادت باشد از ابر ها اوج نگیری که دیگر غافل می شوی از این بهترین خدا
آرام گام بردار تا سُر نخوری و دوباره فرشی نشوی!
خدا را دیدی بگو تا نرانم سخن ... نرانم حرف ... نرانم عشق
قدم و قدم ... بوی چیزی هواییت می کند می دانم ... سخن نگشو و بران و بدان تا این خیال سلوکی است تا خان 7
همچنان غوغا می کند اینجا بلوایی بپا است ... من در زمین نی ام ... کاش همینجا خانه ای گزینم
کاش باشم و همچنان برانم و از لذایذ ی چو لعل که رقصانه می آرامند قلم گری کنم
تو ای مخاطب بیداری پیشه کن و دست باران را یاری گر باش تا دستت را یاریگر باشند
من در خواب فرو رفتم و به فرش کوبیده شدم ... تو باش تا بمانی
*تبریز 28 تیر *
التماس دعا در ماه مبارک رمضان ..........بارن = شهرالرمضان !