هر گاه از این قشر زحمت کش جامعه تقدیر و قدردانی کنی دیر نیست
کسانی که شب و روز تلاش می کنند تا ما بهبود یابیم زمانی که حالمان خوش نیست !
کسانی که هیچ مزدی بالاتر از مزدی که خداوند متعال بر آنها می دهد ارزش و برتری ندارد
به پاس از زحمات این قشر زحمتکش بر آن شدیم تا چند خطی را بر روی ورق آوریم تا حق مطلب به نوعی ادا شود
تو لبخند می زنی و من خوب می شوم
تنم پر از ضجه هایی بود که کاشته بودند و به یک حرف تو ساکت می شوند
من از هولناکی نفس هایم ترسم بود و تو با دو ابرو بالا انداختن فهماندی که این نیز می گذرد
ترا چه بخوانم ... ترا چه بگویم ... الحق که نفس هایی گرم سر و پیکرت را تراشیده !
و تو میان این همه هواهای مسموم چه زیبا نفس میکشی و مرا تشویق به بردن این افکار می کنی :(
ترا چه بگویم که قلم نیز به سان زبان واژه یافت نمی کند باید زایید واژه برای تو ای مهربان
آن روز که سرمای اتاق مرا کلافه می نمود این صدای پای گرم تو بود که امیدی به سقف ذهن بخشید
آن روز که همه درد بودم تو و خود نمی دانستم برای چه فریاد می کنم با یک هیس و این حرف: همه چیز خوب می شود
لب به لب دوختم و نیز چشم به هم! و تو مهر تزریق نمودی در گلوگاه قلبم ... و عقلم را تست کردی و گفتی : خوب می شوی
همین جمله کافی بود تا خوب شوم ... همین بود که راز ترا فهمیدم ... و خالق خویش را احسن الخالقین خطاب کردم
راز بردباری ... راز صمیمیت نگاه ... راز عطوفت قلبت را به دیگران نیز بیاموز بیاموز تا سراسر مهربانی باشد میان من و کوچه ها
سراسر عشق ببارد زمانی که ابر واژه هایی از جنس خوشبختی بر سرمان می ریزد
آن روز است که دست هر کودکی گل مهر جاری است و لب پیرمرد گل امید و لب من گلی از جنس سپیدی جامه تو
* عجب صبری دارند ...و دلی بزرگ ... بی بی الگویشان است حتما *