سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/3/8 | 10:18 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی

کودکی در جاده تنهایی

پیاده می شوم

نسیم نوازشم میدهد

سه چهار بوقی مرا به همراهی می خواند

و من از نگاه می فهمم

که جنگ برای نان یک هشدار است

دو سه قدم پیاده می آیم به سوی چراغی قرمز

من سبز بودم وگذشتم!

هنوز در خیالم بود که سرنوشت چه می شود

طنین سبز درختان

آواز آبی پرندگان

نگاه زرد پسرکان!

مرا در خود فرو می برد

همچنان نوازشم می داد نسیم

پیکره های وجود چیزی کم داشت

خورشید در سفر بود

ولذتم را ازاین روزخردادی بیشتر می نمود

برای نقی آمده ام

- - - - - - - - - - - - -

درکنار تختش ایستادم

سلام و علیکی از روی عادت کرد

فهمیدم مرا نشناخت

گیج بود همچنان از حادثه !

با خود فکر میکردم که اگر اینطور بماند خاطره هایمان چه می شود...

کیفم را که پر از سهراب بود آرام روی زمین نهادم...

و فرحان از این فرصت پر از سکوت...

پر از قلم

................

 

* گاهی اتفاقی می افتد که باید درس گرفت*




  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات