تاریخ : یکشنبه 90/12/7 | 12:26 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی
رفتنت غمی بزرگ در دلها کاشت...
دلتنگیت همین حالا هم از عمر من می کاهد
چه مهربان رفتی
بوسه هایم بر دستانت کم بود
و نیز آغوش!!!
ترا یاد می کنم هر شب
ترا یاد می کنم هر روز
وعده دیدار من و تو ششمین روز هفته!
کنار گل.فانوس.ونجواهای باد
سردی هوا بلندای فاصله ات را خبر داد
فاصله ای که پیشتر از پیش مرا رنجور نمود...
نمی گویمت خسته ام
می گویمت دلتنگم
ز برای قصه هایی شیرین
خاطره هایی نمناک
نمی دانم وعده دیدارت کی.کجا وچگونه باید شدن
هرکجا هستی دست یزدان یارت باد...
هدیه ای ناچیز به روح پاک مادر بزرگ...