تاریخ : پنج شنبه 90/9/24 | 6:45 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی
دلم گرفت ز این هوای
رنجور و بی تاب
ماه محبوب طلبش وصال
من با تب و تاب
بی قرارنیست در رخسارم تعریف یک حال
* * *
با دیده ثانیه ها شمارش
با روحم دقایق سپری
یک نفر از آن دور می گفت:
(پادشاه فصل ها پاییز)
من گمانم این نیست
و نازنینم همراه است مرا...
* * *
هوای برف در سر است
سوزش گونه ها
و ها کنان پی در پی
شعله کام
من از خزان ایزد
از ان روز دراز
که باشد یلدا
میپسندم
* * *
آدمک این فصل را
سپیدی برف را
سردی و نیستی یه حرف را
شادی کودکان آنطرف را
به آغوش می بندم
* * *
سفره خیر خدا!
عریانی یه درخت
ترک های دست یدالله!
خنده بی درد بادرا
زبان می کند فریاد...
* * *
من به تماشای فصل
قلمی تیز کردم
و به شوق رویت او
چه ساعتها به خود می بندم...