تاریخ : شنبه 90/9/19 | 5:5 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی
مادرم
ای صبور روز و شب هایم
بر تو سجود کردم
و در همان طفولیت افکارم ماندم
کاش دلتنگیم از بودن ها با تو بود!
کاش بر دیده ام مهر ایمان تو می زدم
و کاش ها رویید بر زبان...
حیف
حسرت
بغض
و واژه هایی از همین جنس
و چه زود زود شد!
و پشت لب سبز
پیکرم چو سرو
و مغزم در همان دیروز ها مرا جا گذاشت
من گذشتم از گذشته و رسیدم به حال
و حال به دعای دستهای همیشه در تسبیحت نظر دارم
که آینده سازد برایم...
و خدایا این انصاف نیست
او در گفتگویش با تو مرا یاد می کند لیک من در کجا
من گم شدم در منطق مادر
من مردودم در ادب او
من هنوز مانده ام قلم چه بنویسد
لایقش باشد...
مادرم و تمام مادرها دوستتان می دارم فقط برای اینکه مادر هستید...