*هوالمحبوب*
.
در کدامین سرزمین ها دست میگیری حاجی ؟؟
در کدامین زیارتگاهها زیارت باز کرده ای ؟؟
میبینی من هم با همهء ادعاهایم دور شدم
از تو
از خیبر
از مجنون
از راهی که برای من رسم کردی
نمی دانم
گاهی کم می آورم حاجی
گاهی که نه همیشه
همیشه دارم درجا می زنم
حاجی پس کی من هم آدم می شوم
حاجی پس کی مو گویند چقدر شبیه شماها شده است
حاجی این همه سنگ بر سر خوردن و خاک بر موی ریختن کفایت نمی کند برای آدمییت ؟؟؟؟؟؟؟
حاجی ترا به مادر قسم می دهم یک شب بر خوابم بیا
فقط یک ثانیه
اخم کن
گره ابرویت را هم ببینم کافی است
می دانی من برای همین گره بریده ام از همه
از خویش
میبینی که تنهایی را پیشه کرده ام
راستی حاجی همه معشوقه ها اینقدر هوای مجنون شان را ندارند ؟؟
حاجی تو که دیگر مجنون دیده ای چرا ؟؟؟؟؟
حاجی چه می کنی ؟؟
دارد تمام می شود این سال هم
بگیر دستم را که تنهایی دارد پیر که هیچ از پای می اندازد مرا
درباره من
همسایه هام
برچسبها وب
من در حرف تو (11)
داستان کوتاه (7)
برای زهرایی ها (5)
عکاسی ها (3)
برف طارم (1)
ذاستان کوتاه (1)
شاید سیاسی (1)
شهردار (1)
مهدی عباسی (1)
بهترین پست های من
تاریخ : پنج شنبه 92/12/15 | 2:7 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی