• وبلاگ : ل ن گ هـــ ک ف ش !
  • يادداشت : فکري که درد مي کرد ( داستان کوتاه.قسمت دوم )
  • نظرات : 15 خصوصي ، 19 عمومي
  • پارسي يار : 10 علاقه ، 15 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    من نفهميدم چرا پدرش اون شکلي شد :|
    و از شخصيت دختره جاهايي خوشمان آمد و جاهايي خير
    گفتيد سامان ياد کاه افتادم :|
    در کل قسمت اول جالب و جذابتر بود
    خسته نباشيد
    پاسخ

    سلام سکته کردند پدرجان ... خيلي تشکر ايليوروم از حضورتون و نظري که داديد ..سلامت باشيد