پيام

||عليرضا خان||
93/5/22

+ [وبلاگ] فکري که درد مي کرد ( داستان کوتاه.قسمت دوم )

مهسا خانوم 93/5/31

منتظر نظرات سازنده شما هستم

x-(

خوبه سايزِ فونت بزرگتر شد: )....الان ميخونيم: )

امان از کاربران بهونه گير :)

بهانه نبود: )....در هر صورت خونده ميشد: )

آفرين شما از مشتري هاي هميشگي ما هستيد ... :) تخفيف داديم تو قسمت دوم ديگه ... خوش باشيد :)

: )...

من قسمت اول رو نخوندم الآن نميشه يهو قسمت دوم رو بخونم ... بعدم حسش نيس هر دو قسمت رو بخونم .... اصن يه وضي شده B-)

مطمئنم شما هم قسمت اول رو خونديد هم قسمت دوم رو و احتمال زياد ميدم قسمت اول رو چند بار خونديد ... عاره اينطورياس =)

اوهوم :(

عجبزناکنه نا

*اينکه ادامه داستان چطور شد رو دوست داشتم ولي حس کردم نوشته قسمت اول جذاب ترو پر قدرت تر بود انگار هنر نويسندگيش بيشتر بود چون هرخطش که ميخوندم تو ذهنم مجسم ميکردم اما ايندفعه يکم روتين بود يعني با خوندن ميفهميدم سريع نياز به تجسم ذهنم نداشت

بذاريد به حساب ضعف بنده :) ممنون از شما

*ضعف در جهت پيشرفت:)

ممنون از کمک شما همبلاگي هاي فرهيخته و باشعور