وبلاگ :
ل ن گ هـــ ک ف ش !
يادداشت :
فکري که درد مي کرد ( داستان کوتاه.قسمت دوم )
نظرات :
15
خصوصي ،
19
عمومي
پارسي يار
: 10 علاقه ، 15 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
1
2
+
زينب سادات
اووووووو چه زياده
خلاصش کن
پاسخ
آدم يکي دوتا مشوق مثه شماها داشته باشه .. قيد نوشتن که هيچ قيد هوا خوردن رو هم بايد بزنه :|
+
DARYAEI
پذيرفته شد: )...
انتخابِ عکسِ زهرا بانو هم خوب بود...
موفق باشيد...
پاسخ
مچکرم دريا خانم ... کارشون حرف نداره ... ممنون ... باز هم تشکر مي کنم از حضورتون
+
DARYAEI
سلام...
بايد ادامه ميداشت: /
اون تيکه که دختره دوييد سمتِ خونه همسايه انگار عجله اون به من هم سرايت کرده بود: (...
پاسخ
سلام ... ديگه بپذيريد ديگه :) .. بنظرم پايانش خوب بود و تمامي مقدمي چيني ها ختم شد به همون جملهء خانم چادري ِ لبخند زن :) ... گاهي بايد داستان رو باز گذاشت مخاطب خوش نتيجه گيري کنه و آخرش رو خودش ببنده ... به هر حال خيلي ممنونم که خونديد و نظر داديد و منو تشويق کرديد ...
+
MINA.M
سلام داستان بسيارعالي بود خسته نباشيد
پاسخ
سلام خيلي مچکر خانم مينا
<
1
2