پيام
پارسي نامه
95/1/24
||عليرضا خان||
به هيچ چيز اعتقاد نداشت لعنتي ! هر وقت حرف دين و مذهب مي شد سرشو عينه کبک مي کرد تو برف نمي دونم اين اواخر چي شده بود چي شنيده بود با کي پريده بود که اينطور شده بود حتي عمه هم از کربلا برگشت به ديدنش نرفت...*ادامه در وبلاگ*
عارفانه هاي يک دوست
گاه وقتايي که حرف دين ومذهب مي شه بغضم ميگير براي دين چون بعضي ها دين را براي انتخابات مي خواهند