شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

mp3 player شوکر
+ [تلگرام] هوالمحبوب بالاخره آسمان دست از لج بازي برداشت و دوسه روزي هست روي شاخه هاي درختان، جامه کوهها خلاصه هر چه در نظرت ميگزرد برف هست امسال سال کم بارشي داشتيم منهاي اين يکهفته که هم باران بود و هم برف ديروز مغازه نشسته بودم و کتاب ميخواندم که تلفن زنگ خورد 2416 پدرم بود. گفت غروب در باغ تلفن همراهش را گم کرده و از من خواست بهمراهش برويم گوشي را پيدا کنيم. نيم ساعتي بود برف شروع به باريدن گرفته بود. فاصله ما تا باغ 5 کيلومتري بود. هوا تاريک شده بود و من نتوانستم راه باغ را درست تشخيص دهم که در اين هنگام فرمان را کاملا شکاندم و از راه اسفالته افتاديم شانه ي گلي ! و گير کرديم هر چه با کلاچ و گاز تقلا کردم ماشين در نيامد از شانس بد من هم دنده عقب رد ميکرد پدر داشت ملامت ميکرد چرا اينجا دور زدي من هم بدنبال جواب قانع کننده بودم که پيدا نميکردم، تقارن بارش برف و گم شدن گوشي غير منتظره بود بعد چند باري تلاش مجدانه راه به جايي نبرديم گوله هاي برف درشت تر ميشد و من نا اميد تر ! يک ماشين برايمان ايستاد يکي از آشناها بود هيکل قوي داشت و جوان بود من در دلم گفتم بولدوزر ما را خدا رساند اما تلاشهاي نقي هم بيهوده بود فقط ماشين را رو به طرف جاده کرديم اما هنوز در محاصره گل بوديم. من داخل ماشين بودم و پدر براي يک نيساني دست تکان داد او هم ايستاد پدر درب شاگرد را باز کرد و سلام عليکي کردند پدر گفت طناب داري ؟؟ من شنيدم راننده گفت اگر نداشته باشم هم ميرم تا خانه و مي آورم پياده شد من همچنان داخل ماشين نشسته بودم طناب را بستند و با يک گاز رو به جلوي نيسان ماشين ما از مهلکه گريخت وقتي که پدر آمد و در ماشين نشست پرسيدم که بود گفت: کسي بود که 30 سال پيش در دعواهاي قبيله اي روي هم هفت تير کشيديم کتک زديم خورديم عجب دنيايي است ... نوشته شده توسط @alireza6631 خاطرات هفتگي روستاي #هزاررود کانال علاقه مندان به نويسندگي و داستانهاي کوتاه @khialha 30-11-95
خداروشکر
زياد بود نخوندم
mp3 player شوکر
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top