• وبلاگ : ل ن گ هـــ ک ف ش !
  • يادداشت : وقتي خدا پارتي باشد (2)
  • نظرات : 16 خصوصي ، 33 عمومي
  • پارسي يار : 8 علاقه ، 4 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يکي از بچه هاي پارسي بلاگ 
    بريم سر اشکالات که خواسته بودي البته اين کمي از موارد است
    صبح با صداي مهيب سرگروهبان يگان که يک شخص بسيار بي سواد بود بيدار ميشوم و با چشماني خواب آلود که نشان دهنده خوب نخوابيدن بود عازم نماز شدم... استقبال بچه ها بي نظير بود چون با چوب تر مي رفتيم ..
    اين اولين نماز بود به امامت شيخ
    1-(توجه اگر فعل را با ماضي شروع مي کني ديگر مجاز نيستي نوشته را به مضارع برگرداني )
    2-شيخ نه و روحاني يگان .
    3- دقت کنيد : بعد نظافت ميريم به خط شويم در صبحگاه ،واقعا 1ساعت ايستادن و گوش دادن به صحبت هاي جانشين پادگان ان هم تکراري از ضربه هاي پتک 30 پوندي هم بدتر بود.. (من که اصلا متوجه نمي شوم )
    بعد از پايان مراسم صبحگاه آن هم با چه عظمتي به سمت يگان (جايي که ما مستقر بوديم ) حرکت مي کنيم
    ،4- آقاي عباسي عزيز شما اول بايد زاويه ديد را در داستان
    ياد بگيريد . البته اين که داستان نيست . مي شه گفت اگر اشکالات آن بر طرف شود خاطره است .من به همين اندک بسنده مي کنم.
    پاسخ

    1-خب من اگه بشينم از لحاظ ويراستاري بررسي کنم بايد برم يه انتشارات پيدا کنم براي کتاب ... دل نگاشته از اين قوانين پيروي نمي کنه ... هر چند در حالت کلي با شما موافقم ... 2- خب روحاني که مي فرماييد مشخص نمي کند طرف سادات است يا نه بالاخره بايد تفکيک شود 3 - اگر اشکال جمع بستن فعل است بايد بگويم که خيلي از بچه ها اين داستان رو مي خوانند و بايد خودشان را در داستان حس کنند 4- زاويه ديد ندارد ... البته اين نوع خاطره نويسي بنده براي اولين بار است و امثال شما ها بايد ايراد بگيرند تا خوب شود ... من بسيار خوشحالم از انتقاد هاي شما و در طول اين چند سال حتي در وبلاگهاي ديگر هم چنين اظهار نظري را مشاهده نکردم و کمل تشکر رو از شما دارم ... منتظر نظرات شما خواهم بود