پيام

||عليرضا خان||
93/10/18

+ *قيمه* از بس قيمه خورده بوديم من شبيه لپه شده بودم حسين مامان رنگش شبيه رب فله اي که تو آشپز خانه به خورشت اضافه مي کردند و ايرج شبيه سيب زميني هاي نپخته و خام بدجور اوضاع معده مان داغان شده بود هيچ کس هم رويش نمي شد بگويد که آقا غذاي مارا جان هر کسي دوست داريد عوض کنيد شايد باورش در مخيله کسي نگنجد غذاي شماممان هم قيمه بود تا آنکه يک رو باخبر شديم مرتضي آقاتهراني همان معلم اخلاق احمدي نژاد و

حرف امروز من 94/4/12

دارو دسته ش به مقر حميد سرميزند خلاصه خادمهاي شبيه خورشت قيمه رو دورهم جمع کردند البته دور از جون خواهرهاي خادمه چون آنها هر چه قيمه مي خوردند شبيه فسنجان ماندهء مادربزرگم مي شدند بعد از کلي صغري کبري چيدن حاج آقا تا آمد بگويد مشکلي نداريد؟ ننه مرده اي ته سالن داد زد آقا سيب زميني اضافه آورديد يا لپه هاي صادراتي يتان برگشت کالا خورده جان مادرتان از قيمه دست برداريد قيافه مان شبيه ليموهاي قيمه شده

نميبينيد ؟ خلاصه حاج آقا خنديد و گفت به ما مربوط نمي شود ولي با مسئول اصلي صحبت مي کنم تا تنوع غذايي داشته باشيد شما که تحمل کرديد يک روز هم روش همينکه حاج آقا رفت و زائران آمدند براي نهار يکي از بچه ها گفت نهار بچه هاي خادم را جوجه آوردند کمي بعد تر يکي ته توش را در آورد که هيئت همراه حاج آقا غذاي خودشان را براي بچه هاي خادم گذاشته بودند و قيمه ها را براي خودشان

پادگان حميد ... سنه 1391 ... اسفند ماه

ياد خوب چيزي افتادي جوادي :) // ممنونم همکار

هر چه بود جالب بود عليرضا خان

ممنون استاد

از قسمتي که راجع به خواهرا گفتين خوشم نيومد.. بقيه ش جالب بود..

:D ممنون از نظرتون ...