پيام
+
*چشمهايش*
من از ترس پيکان نگاهت
مي نشينم پاي اندوه خودم
مي برم توبه به الله
مي کنم شکوه به عالم
مي دهم دل به تو
مي روم در خيالي رنگين
هم نوا مي شوم با غم!
..................................................
مهر تو در بستر اندوهم
به يک باره نشست
تب لبهاي ترک خوردهء تو
ساعات و دقايقِ ثانيه را خندان کرد
و آن دم در طواف چشمانت بودم
فاصله سخت شکست
آذر 91 اهواز
||عليرضا خان||
92/9/22

سبحان.
و آن دم در طواف چشمانت بودم..
||عليرضا خان||
متشکرم آقا سبحان
سبحان.
خواهش ميکنم . عليرضا *خان* = عليرضا *جان*... فرقش ي نقطس.. ولي اين کجا و آن کجا.. :)
||عليرضا خان||
زرنگي ها : )
*ميثم*
سلام يادش بخير اهواز :) http://yaran14.parsiblog.com/Feeds/8139238/
||عليرضا خان||
ميثم به قرآن وخ نيست :(
||عليرضا خان||
چه عجب .. فيد ما هم برگزيده شد .. بد بختي اعتراض هم نمي تونيم بکنيم .. حامد ميزنه پس کله مون :D
مهسا خانوم
@};-
||عليرضا خان||
@};-
.:راشد خدايي:.
خب حالا ترجمه فارسي را هم بزن
||عليرضا خان||
از خانمها مهسا و قاصدک و شاپرک بپرس بازنشر زدن .. يعني فيد براي آنها هم هست : )