شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
اکبر مي دانست که آسمان امشب مي بارد اين را صبح پدرش که حالا مشغول ريز و درشت کردن انارها بود گفت .. پدرش هم از اخبار ساعت نه شبکهء يک شنيده بود .. همينطور که داشت آسمان را نظاره مي کرد ناگهان سايه اي روي سرش خيمه انداخت تا به خودش آمد ديد يک نفر به چادر سفيد گلدارش مي پيچد و ريسه مي رود....*ادامه در لنگه کفش *
لطفا الکي لايک نزنيد دي:
حق من محفوظ.
استاد چون زياده نمي گم بخونيد بيشتر دوست دارم نوجوان ها بخونند : )
من شاگرد در حال تحصيلم پس فرصتي مناسب ميخوانم...
ساعت دماسنج
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top