پيام
+
بايد کفشهايت را در بياوري
تا مهد مادرانه اش را دريابي
خوش به حال آناني که کفش دلهايشان را کندند
و خاک آن هارا در آغوش کشيد

حرف امروز من
94/4/10

||عليرضا خان||
*شلمچه * يادماني که ملائک حافظ آنند
*قاصدك*
رگباري فيد ميزنيد اخوي :دي
قلمدون
سلام / راستي جناب "عليرضاخان" مزار شهداي سادات رفتيد. من اونجا ور خيلي دوست دارم .
||عليرضا خان||
خواهر *دل* است ديگر يا شور مي زند يا تنگ مي شود ... برادر دلگيرم از اين زمانهء فاصله انداز .... استاد قلمدون خواهران درو مي کنند مگر ميشود زيارت کرد : (
قلمدون
اقا ما پارسال رفتيم / اتفاقا دختراي دانش اموز را برده بوديم و اونقدر تعداد کم بود که تونستيم يک زيارت حسابي بکنيم ؛ جاي شما خالي .
||عليرضا خان||
امسال رفتيد ياد منم باشيد ... امسال توفيق ندارم ...
قلمدون
چشم / ان شاء الله آذرماه / نائب الزياره و دعاگوي شما هستيم
||عليرضا خان||
بي نهايت سپاسگذارم .. سلام دلشکسته ها ... رو برسون به صاحب ..
*قاصدك*
:-| ببخشيد برادر
||عليرضا خان||
نه خواهش مي کنم ... از من توقع نداشتيد نه ؟ شرمنده
*قاصدك*
دشمنتون .. :-|
||عليرضا خان||
@};-
هما بانو
خيلي زيبا..
||عليرضا خان||
ممنونم خواهر هما
هما بانو
خواهش مي کنم بزرگوار.. جمله واقعا زيبا و دلنشين هست..
||عليرضا خان||
@};-
حرف هاي تنهاي
احسنت.
||عليرضا خان||
فداي تاييدت