پيام
+
حرفهاي تنهايي
.
*ساعت يک و نيم آنروز*بود مانند *تشنه*اي که تازه به آب رسد مشغول خوندن *کميل* بودم *ثانيه ها*ي با *خدايي* بود.*سهيل* "پيامک" داد ومن شروع کردم به خواندن: *ستارهءخاموش*ي که در*آسمان*،*نگهبان* ِ*روياي شبانه *ام بود *سکوت خيس* اش را با *هاله* اي بر روي *جاده*ء *حنا*يي رنگ گسترانيد تا لقب *مشهدي مهاجر* را بگيرد.چشمانم *ذره بين زنده*اي شده بودندکه *نياز*به *کيمياي ناب*ي داشتند
||عليرضا خان||
93/10/24

||عليرضا خان||
تا *ستارگان دوکوهه* را نمي ديدند ،رويت کنند.در*سرزمين عشق* *مهسا* مدعي *همسايه خورشيد* بود وشعله هاي شب *افروز*ش را با *ناز* "پيامرسان"ي ميکرد. *تمام من* سرشاراز*پروانگي* بود،دوست داشتم به *رهگذرها دل ببندم* ولي ارتفاع *بالايي* داشتند..فاصله اي از*عرش تا فرش* کارِ *ميثم* بود تا *در مسير سرباز*ي کند.*سه ثانيه سکوت* ،*تمام هستي من *رافراگرفت
||عليرضا خان||
خواستم از *کلبه تهنايي* ام بيرون رومکه *نسيم*ي*حامل نور*،راهم را"مسدود"کرد..*پايي توکفش*،*خيال من*رابه باد تمسخر گرفت شبيه *بچه مرشد*شده بودم دلم ميخواست*مرامنامهء عشاق*راازروي ناتواني ام *سپيدوسياه*کنم..بوي *عطرياس*از*شهريار،که ازکوچه* رد ميشد*عاطفه*ام رابرانگيخت ومرا دوباره به فکر *راه کمال*برد
||عليرضا خان||
برديک *نگاه جديد*مانند*تندر*ي *آذرخش * زد و*شميم* ِ*باران* همچو *قنوت جويبار* جاري شد و با اين *حماسهء مجنون* کننده *کوير* ِ دلِ *عاشق تنها*يم،*کشتي نجات* کم داشت تا *نوبهار* ِ*اميد*م به *عرشياي مشرقي*،*ايمان*آورد.افکارم *قاطي پاتي* شداز*بلاي آسموني*ميترسيدم *سايه*ام تا*کمال ثريا* رفت.*صبا*،*بيدمجنون* حياط *حاج آقا* دايي *زهرابانو* را لرزاند،*مجنوني ديوانه* شده بودم
||عليرضا خان||
ماه همانند *الهه سکوت*،*درانتظارآفتاب* بودتا*طلوع*کند،خواستم بروم *وضويي بامي* بگيرم ناگهان *جيغ بنفش*ي*بي سروسامان*م کردحس کردم بايد *دروقت اضافه رستگار*شوم وآنوقت *ترانه هاي جاويدان*را همچو *عربده هاي يک مست* فرياد کشم شايد *يه منتظر* با *کمي درنگ بايد*،*غزل صداقت* رامي خواندتا *سيب خيال* در *فکرهاي من*،*طرح واژه* ي *آسمان آبي *رادر *اتاق نقاشي* ميکرد
||عليرضا خان||
خورشيد *روشنتر از خاموشي* مانند *لعل*،*آتيه ساز*،*توهمات يه ديوونه*شد..انگار*آن سالهاي دوست داشتني* از *من و گذشته من* ميگذشت.*بهترين*،*نگينِ* انگشتر*هما*زن*عمويي*م روي *رواق مقرنس*با*لبخندي خاک* ي وبه رنگ *شقايق* هاي *صحرا* ، *سبکسري هاي قلم* را با *مهربان* ي* تصديق* ميکرد.
||عليرضا خان||
.*حوالي نور* بود که *سامع سوم*،*تسبيح واژه ها* را با *قافيه اي باران* ي براي *ابرار*دست *قاصدک* و*شاپرک*داد تا به *خادمه* اي که در*شهرخانه هاي سفيد* اقامت داشت به طور "خصوصي" رساند.*دختر آفتاب*با لباسهايي *دهاتي* و دوشاخه *نيلوفر* و*مريم*،*همراه آخر* ِ*شاعرپروانه ها* بود که با *آتش دل* در*خورجين عشق* شعر *لاله* ها را با *قلمدون* ِ*ياس* ي اش مي نوشت....."ارسال به همه دوستان"
||عليرضا خان||
اين پيام رسما کانديداتوري *عليرضا خان * رو اعلام ميدارد ....parsiblog.com دي:
||عليرضا خان||
اونهايي که از قلم افتادن يا سهوا بوده و عمدي بخاطر سازگار نبودن اسمشون با متن بوده ... حتما در فيدهاي با موضوعات ديگر از اسمشون استفاده مي کنم
||عليرضا خان||
.
*زهرا بانو*
عالي بود:) ممنون:)
*بنت فاطمه*اظهر
آيا خورشيد روشنتر از... منم؟:-o
..: *شيرازي*:..
:)جالب بود
همسايه خورشيد
بسي زيبا بود جناب عليرضاي گرامي
كشتي نجات ما
زيبا بود بزرگوار...
*سحربانو*
هيي دنبال اسمم گشتم ديدم نيس:) بعد ديدم اسم وبلاگيم رو زديد..:) رهگذرهااااااا:)
ساقي رضوان
منم ک نيسدم
*زهرا.م
بهتون راي داده نميشه چون اسم من نبود :دي :)
وستا
مغسي عليرضا ..
حرفهايي براي نگفتن
جالب بود
پروانگي
قشنگه :)
خادمة الشهدا
قشنگ بود...
||عليرضا خان||
ممنون که تاييد مي کنيد .... خانم اظهر بله منظورم شما بوديد ....خانم ساقي من جدا شما رو يادم رفته بود عذر مي خوام ايشالا در کارهاي بعدي حتما ......خانم زهرا باور کنيد شما در فکرم بوديد ولي اسم وبتون اصلا يادم نيومد ....شرمنده.....باز هم از همگي ممنون که لطف کرديد نظر داديد ......
ساقي رضوان
بو سوزلر نمه دي
||عليرضا خان||
قربان سيزه ساقي باجي ...تقصير از خودتونه خيلي کم ميايد ...
||عليرضا خان||
خواهش مي کنم ...داريم درس پس ميديم استاد
||عليرضا خان||
آرعععع..................پولداري ديگه داداش جون
يادداشت هاي يک متفکر
مممممممممممم......من نيستم چرا؟؟؟؟
||عليرضا خان||
شما تو فکرم بوديد دوست من .... ولي بيشتر نام کاربريتون علمي بود : )
*زهرا بانو*
اقا سهيل؟!؟!؟ هوم؟!؟!
يادداشت هاي يک متفکر
خوب از اسمم استفاده ميکردين.............رايحه ي تابستان
*زهرا بانو*
اهان نديده بودم.
||عليرضا خان||
ايشالا در کارهاي بعدي ... خودتون براي متن فکر کنيد ... ببينيد هر کجا ميخوره من اضافه کنم ..................سهيل جان خانوما فقط الکي لايک ميزنن ...اصلا نمي خونن دي:
*زهرا بانو*
فقط قسمت خودمو خوندم!!!!
||عليرضا خان||
چرا بقيه رو نخوندين x-(
*زهرا بانو*
کاري نکنين لايکمو بردارما!!!!!!! / اونايي که اشنا بودو خوندم اما فقط يه نگاه کردم
*زهرا بانو*
خونده بودم از نظرات نفهميدم يعني چي و چي ميگين بعدشم از کجا بايد بدونم مال کي چي بوده؟! مال خودمم حفظ نيستم!!! :|
||عليرضا خان||
برداريد لايکوووو زود (آيکن عصبانيت )
*زهرا بانو*
برميدارم لايکمو اصلاااااااااااا
||عليرضا خان||
سهيل نظرت چيه بعضي ها رو مسدود کنيم ؟؟ يا از اتاق بچه هاي وستا بيرون کنيم : ) ) ) يا هک کنيمش ؟؟؟؟؟
*زهرا بانو*
:| :|
||عليرضا خان||
صداي گريه ايشون داره مياد .... متنبه شدند بسي : )
*زهرا بانو*
اين:( گريس!!!!! نه اين :| !!!! جناب خان!
||عليرضا خان||
راس ميگه سهيل ... بغض کردين ... آخي ...
*زهرا بانو*
:|
*زهرا بانو*
توهم چه خبر!؟ تازه مخالفتم ميزنم اصلا
||عليرضا خان||
سهيل ايشون شوخي هاي ما رو جدي گرفتن .... ايول داداش خيلي خوب اومدي : ) .................... ميگم زهرابانو پنهان کردن بزنيد تا راحت بشيد ....
*زهرا بانو*
چرا توي اين متن اصلا من ترسو جلوه داده شدم؟!؟! لرزاند يعني چي؟!؟! دهههههع
*زهرا بانو*
پنهان کردن کمه بايد مسدودتون کنم:D
||عليرضا خان||
هههههههههههههههههههههههههههه حضرت عِليه *بيد مجنون* رو لرزوند نه زهــــــرا بانو : ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )
||عليرضا خان||
نه دوست ندارم اينو : ) بيايد دوست بشيم : ) آيکون آتش بس
*زهرا بانو*
نوشتيد زهرابانو را ترساند. چه کسي را ترساند؟ زهرابانو را (ايکون کلاس ادبيات کنکور براي بعضياااااااااااا)
*زهرا بانو*
اهان الان فهميدم:D اما دايي منکه حاج اقا نيست!!!!!:D مسيولين رسيدگي کنن:D
||عليرضا خان||
خانم دکتر اين يه داستانه ... اصلا ميخوايد بانو رو بحذفيم تا خانم زهرا.م هم از ما راضي باشند : )
*زهرا بانو*
:|
||عليرضا خان||
اين آيکن منو ياد غزل صداقت ميندازه !
مهسا خانوم
از همين تيريبون از كانديداي خوش ذوق ِ نسل جوان ِ مجله ي پارسي نامه حمايت ميكنيم (شوراي دور چهارم و بروبچ) :دي
||عليرضا خان||
ممنونيم (ممد تقي و برو بچ ) : ) ) )
كيمياي ناب
*از همين تيريبون از كانديداي خوش ذوق ِ نسل جوان ِ مجله ي پارسي نامه حمايت ميكنيم ( ) - مهسا خانوم*
||عليرضا خان||
ممنونم (آيکن دست دادن با اعضاي ستاد ... سهيل و پوريا ) : )
پاتوق فرزانگان
پس من چي؟
||عليرضا خان||
*پاتوق فرزانگان ... باور کنيد به فکرتون بودم ولي اسمتون هر کاري کردم به متن نخورد ...ايشالا تو کارهاي آتي : ) @};-
ص . حيدري
خيلي جالب بود
||عليرضا خان||
ممنون خانم حيدري ... خوشحالم که کامل خونديد ...
عموميي نغمه خانم
زن *عمويي *م روي ديدمش سپاس به ياد من هم بوديد تشکر
||عليرضا خان||
خواهش مي کنم : ) قابلي نداشت
پاتوق فرزانگان
مممم... باشه اين بار عفو مي فرمايم
❀نياز
:)
غزل صداقت
قشنگ بود...
*قاصدک و شاپرک*
*چه جالب شد شما ندانسته يه چيزي تو قسمت متن ما گفتيد كه فقط من و قاصدك مي دونيم :) خوب پس چون ما دونفريم راي ما دوبل هست :)
قافيه باران
زيبا بود... نميدونستم قافيه باران هم هست... ممنون:)
بلاي آسموني😁
از بلاي آسموني ميترسيدم:|چه جذبه اي دارم من و خودم خبر نداشتم:)
تشنه...
زيبا بود...مخصوصا اولش:)
||عليرضا خان||
ممنون خانم *پاتوق فرزانگان* .....سيد جان شما تاج سر ما هستين ما کل فکرمون براي شماس .........خانم *سمانه* شما جديد هستين ظاهرا انشاءالله کارهاي بعد......ممنون خانم *صداقت*......خوشحالم خانم *شاپرک* تشکر.....خواهش مي کنم *قافيه باران*معزز شما از بزرگان سرويس هستيد......بله بله شما سوپرمن اينجا هستيد *بلاي آسموني * گرامي.....تشکر خانم *تشنه* ...........*حضورپنهان *عزيز شما هم ظاهرا از اعضاي جديد
||عليرضا خان||
الورود هستيد شرمنده در کارهاي بعدي انشاءالله.....آقاي رهبر جناب مدير مولفه هاي لازم رو نداشتن : ) ) ) ) ) )
..: *شيرازي*:..
منم نبودم:(
||عليرضا خان||
خانم شيرازي باور بفرماييد تو فکرتون بودم ولي نام کاربريتون به متن نخورد : )
..: *شيرازي*:..
شما لطف دارين@};- /يعني اين واقعا خولندن هست:-o
||عليرضا خان||
خواهش //دومي رو متوجه نشدم !
..: *شيرازي*:..
خط اول فيد اين جمله هست لطفا درستش کنيد /مشغول خواندن کميل بودم
||عليرضا خان||
ممنون ........بعد از يک سال فقط شما فهميدين : )
..: *شيرازي*:..
ولي همون روز که خوندم متوجه شدم /ديدم فيدتون داغ ،بد ازش اشکال در بياريم@};-
||عليرضا خان||
تشکر ممنونم
||عليرضا خان||
ها هستم ... اشلونک؟
خادم الحرم
عالي بود....
||عليرضا خان||
ممنون کمال عزيزم @};-
||عليرضا خان||
ممنون شما همون مدير اتاق رستگاري نيستيد عايا ؟؟ دي:
||عليرضا خان||
بله شما
||عليرضا خان||
پس ايشون چرا نيستن !!!!
دختر و پسراي ايروني
ايکون از روي صندلي پاشدن و کف زدن .بسيار عالي حرف نداشت خيلي قشنگ بود.واقعا کارتون حساب شده وبا معني بود ولي متاسفانه جاي *ماه تمام من*خالي بود.اشکال نداره ديروزم گفتم من ديگه عادت کردم.در کل عالي بود.دستتون درد نکنه.
||عليرضا خان||
شما که بوديد x-(
دختر و پسراي ايروني
نديدم!؟
||عليرضا خان||
تمام من سرشارازپروانگي بود،دوست داشتم به رهگذرها دل ببندم
||عليرضا خان||
ديديد؟؟
دختر و پسراي ايروني
تمام من که کسي ديگس!من نيستم.يه وب هست به نام تمام من!؟ :(
||عليرضا خان||
نه من منظورم شما بوديد ....
*ميثم*
واي واي واي... تف تو ريا:)
||عليرضا خان||
آره داشتي : ) حالا خيلي رعايت کردم : ) )
||عليرضا خان||
و شما شايد کاراکتر قهرمان اين داستان بوديد علي آقا ... : )
دختر و پسراي ايروني
مچکرم
||عليرضا خان||
@};-
ايمان
خيلي جالب بود ..ممنون:)
||عليرضا خان||
ممنون اسمتون بود فک کنم : ) )
ايمان
بله بود اگر نبود که لايک نمي زدم!:دي
||عليرضا خان||
گفتم خيلي گرم تشکر کردي : ) ) /// ممنون خانم ايموليت ارجمند
عشق پاک ♥
جالبه و زيبا و يه چيزي اونورتر :D
||عليرضا خان||
ممنونم ... آقا از ياد رفتي ديگه شرمنده .. عوضش اهواز بود ... آتيه سازش دي:
عشق پاک ♥
:) :) :)
||عليرضا خان||
@};-
شبر
خوشحالم که با اسم بنده نميشه از اين شوخيا کرد :)
در انتظار آفتاب
*ماه* همانند *الهه* سکوت،*درانتظارآفتاب* بودتاطلوع کند: )
در انتظار آفتاب
اين كلمه هاي بالا همشون يادآور خاطرات خوشي براي من بود... مرسي:-)
پيام رهايي
و همه و همه ي اينها براي اين بود که*پيــــــــــــــــــــام رهايي* را برسانند....ضميمه ي متن شود...!B-)
*زهرا بانو*
جناب پيام رهائي با همين فونت و کش هم ضميمه شه؟!:دي
||عليرضا خان||
جناب *شبر* ولي با خودتون که ميشه اون مهمتره : ) ) ... خواهش خانم *محمدي* ............. شما فعلا آش خوريد * پيام رهايي*: ) )
پيام رهايي
جناب عليرضا...از کجا معلوم...عمو....=)
*سحربانو*
*رهگذرم، دل نبند...*
||عليرضا خان||
عمو جان اعيان هست : ) ... خب دل نبند : ) )
پيام رهايي
نميتونه عيان باشه....حتمن پروفايلمو ديدي....:)
||عليرضا خان||
نه عاموو کلهم ما ريز بين هستيم دليلشم اينه که با ذره بين زياد گشتيم : )
*سحربانو*
:-/
پيام رهايي
عموجان يه بارکي بگو نمينويسم خلاص...حالا دست به دامن ذره بين و گنده بين و....نشو....ما قبولت داريم عمو....:) @};-
||عليرضا خان||
قبوليت مستدام باد : ) ... شرمنده جناب همشهري ... در خاطرم نبود شما رو ... : )
پيام رهايي
استدامه ش را نميشه تضمين کرد....!
||عليرضا خان||
تاييد کنيد عمو جان : ) ... هر که در اين درگه مقرب تر است ... جام بلا بيشترش مي دهند
مجنون الحسين ع
پس من کوشم؟!!:)
شبر
عجب :)
||عليرضا خان||
همکار گرامي مجنون هست که دي:
||عليرضا خان||
: )
مجنون الحسين ع
نيست!! حماسه ي مجنون و بيد مجنون و مجنون ديوونه بود
||عليرضا خان||
اون موقع که من اين فيد رو نگارش کردم گويا شما در غيبت بوديد : ) انشاءالله در قيد دبيران هستيد : )
نفس
منم نيسم :(
||عليرضا خان||
شما؟ دي:
کوثر...
کسي فهميد بالاخره چي شد؟!:)
||عليرضا خان||
نه شما فهميديد ؟؟
||عليرضا خان||
بله بله : )
مجنون الحسين ع
نه...من حاضر بودم:|...و بالاخره *مجنون الحسين(ع)* مياد:دي
||عليرضا خان||
شما که اصلا کلهم صاحب فيد هستيد دي:
مجنون الحسين ع
:)
خاطرات دکتر بالتازار
اووووووووووووووووووووووووووو*مشهدي خان* چچي گني ؟
||عليرضا خان||
واي چرا اسم دکتر رو يادم رف :(
خاطرات دکتر بالتازار
*ما جزو گمنامانيم . ياد و خاطره مان گرامي باد .:) *
||عليرضا خان||
:(
حضورپنهان .
يادش بخير اون موقع که حضور پنهان بودم...گفتم اسم من نيست
||عليرضا خان||
بلي .. بلي
*قاصدک و شاپرک*
*بيکاريه ديگه:)
Elahe
:( «تغيير مطلوب»ي هم به چشم نميخورد ، در هيچ فيدي. (اسم وبلاگم. قبلاً هم اسم پارسي يارم بود)
||عليرضا خان||
خاطرس .. اين فيد رو خيلي زياد دوست دارم ... خيلي // خانم الهه يعني چي نگرفتم ؟
Elahe
چرا هر کامنتي ميذارم، ميگيد يعني چي؟ :) / ميگم توي هيچ فيدي اسم من نيست. اسم «Elahe» يا اسم سابقم «تغيير مطلوب»
||عليرضا خان||
خب فعال نبوديد حتما ... زديد همه خاطرات ما رو هم که اخيرا حذف کرديد :| واقعا که
*قاصدک و شاپرک*
*بله ،ياد همه ي دوستاني که اينجا ازشون نامبرده شده بخير
Elahe
حذف پارسي يار،تقصير من نيست! ميگن کلاً بهمن ماهيا «غ ق پيش بيني» اند. / خاطرات شما در فيداي من نبودا :| عذاب وجدان کاذب ايجاد ميکنيد:|
||عليرضا خان||
يادشون بخير
||عليرضا خان||
مطمئنيد ؟؟ يعني هيچ نظري نذاشته بودم ؟؟
Elahe
يادم نيست (الکي)
||عليرضا خان||
B-)