پيام
+
[وبلاگ]
وقتي خدا پارتي باشد (2)
صبح با صداي مهيب سرگروهبان يگان که يک شخص بسيار بي سواد بود بيدار ميشوم و با چشماني خواب آلود که نشان دهنده خوب نخوابيدن بود عازم نماز شدم... استقبال بچه ها بي نظير بود چون با چوب تر مي رفتيم ..
اين اولين نماز بود به امامت شيخ که بعدا فهميدم که رييس عقيدتي سياسي پادگان بود و حسابي برو بيا داشت .. *ادامه رو در وب بخون*
احمد يوسفي20
91/8/14
||عليرضا خان||
همه نظر مي دادند خاطراتتو بنويس ثبت کن ... حالا ما نوشتيم تبديلشم کرديم به داستان هيچکس نيست بياد بخونه ... دوستايي داريم :دي
||عليرضا خان||
*بروزم * با تشکر از دبير شجاع *پروانگي *
مهسا خانوم
عالي...
||عليرضا خان||
ممنون