بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ
اينها را به نيت آن ننوشتهام كه كسي بخواند، و بر من رحمت آورد، بلكه نوشتهام كه قلب آتشينم را تسكين دهم، و آتشفشان درونم را آرام كنم.
هنگامي كه شدت درد و رنج طاقتفرسا ميشد، و آتشي سوزان از درونم زبانه ميكشيد و ديگر نميتوانستم آتشفشان وجود را كنترل كنم، آنگاه قلم به دست ميگرفتم و شرارههاي شكنجه و درد را، ذرهذره از وجودم ميكندم و بر كاغذ سرازير ميكردم… و آرامآرام به سكون و آرامش ميرسيدم.
آنچه در دل داشتم. بر روي كاغذ مينوشتم و در مقابلم ميگذاشتم، و در اوج تنهايي، خود با قلب خود راز و نياز ميكردم، آنچه را داشتم به كاغذ ميدادم و انعكاس وجود خود را از صفحه مقابلم دريافت ميكردم، و از تنهايي به در ميآمدم…
اينها را ننوشتهام كه بر كسي منت بگذارم، بلكه كاغذ نوشتهها بر من منت گذاشتهاند و درد و شكنجه درونم را تقبل كردهاند…
اينجا، قلب ميسوزد، اشك ميجوشد، وجود خاكستر ميشود، و احساس سخن ميگويد.
اينجا، كسي چيزي نميخواهد، انتظاري ندارد، ادعايي نميكند… فرياد ضجهاي است كه از سينهاي پر درد به آسمان طنين انداخته و سايهاي كمرنگ از آن فريادها بر اين صفحات نقش بسته است.
http://chamran.org/old/Books/Bineshvaniayesh5.htm
سلام..
4 خط آخر اين متنتون رو خيلي دوست دارم .. از روز نواختن به بعدش... واقعا دلنشين.
سلام عليکم برادر. دست به قلمت واقعااا عاليه!! معلومه که همش رو از ته دلت نوشتي. واقعا که دمت گرم! اجرت با امام حسين(ع). انشاءالله که به آرزوت برسي و شهادت نصيبتون بشه. راستي اگه دوست داشتيد به من حقير هم سر بزنيد و اگه با تبادل لينک موافق بوديد خبرم کنيد.
اللهم رزقنا توفيق الشهادة
يا علي مدد