• وبلاگ : ل ن گ هـــ ک ف ش !
  • يادداشت : تو بارون که رفتي شب م زير و رو شد
  • نظرات : 9 خصوصي ، 15 عمومي
  • پارسي يار : 13 علاقه ، 41 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ابوالفضل رييسي پور 
    آغاز شد خدا حافظي ات....تمام شد سلام هايم،يعني تمام شدم...شروع شد نفس هايي که مثل چنگال هاي زهر آلود به سينه ام چنگ مي انداخت .....شروع شد ساز بغض هايم ...غم هايم،چه خوب کوک کرده بودي که هر کس ميشنيد موسيقي غمم را به وجد مي آمد....خوششان مي آمد....شروع شد کابوس هايي که هر شب را شب يلدا نشان مي دهد....تمام شد مست شدن با موسيقي باد در تار و پود مو هايت.....شروع شد "تو"...تمام شد"من"....(وضو با مي)
    سلام برادرم نوشته ي پردردي بود و بسي زيبا....انگار خاصيت غم زيبايي ست...موفق باشي جانم
    پاسخ

    سلام بر عزيز تر از جانم ... چقدر دلنشين مي نويسي و چقدر جايت خالي ست .. که با هيچ پر نمي شود ... ممنون از تو ..