سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 91/3/29 | 9:23 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی

تمام می شود ... و پایان تنها حرفی است که از نگاهم عبور می کند

زدی باغچه های خورشیده زده را که خبر از جدایی دارد را ببین

بهار تمام می شود ... ثانیه ها هوای رفتن دارند و دل ما هم هوای درد و بغض روزهای خوش

درد نوشته هایم دیگر رو به زوال و نابودی است و همچنان دردها چیرگی دارند بر همه خوشی های نداشته ام ...!!!

کاش همه آدمها خوب می شدند ... و اسم زندگانی را در لنگه کفش می گذاشتم زندگی خوب با سه نقطه و یک علامت تعجب!

کاش حرف های را که می شنیدم و بغض هایی را که مجال نفس نمی داد را با کسی در میان می گذاشتم

گاهی از این همه درد بر روی ذهن اعتقاداتم شکست می خورند و ره بی خدای پیش روی گام هایم است

لیک پاهای یخ زده ام در گیر و دار برف های چه کسی مانده است سوال دقایق مشروط ام شده است !

تمام می شود ... بهار می رود ... به همهء سبزی ،احساس ، و محبوب دوران کودکیم می آید

محبوب پدر و مادرم می آید ... محبوب دوستان کودکیم ... محبوب سفره های سحری!

حتی از این همه درد نوشته فضای لنگه کفش هم به ستوه آمده ... ولی قدری طاقت بیاور ما نیز می رویم تو می مانی با صفحاتی پراز خود

تمام می شود ... روزهای خوب من و حرف های سوگ من و نگاه های نیک تو ... همه تمام می شود

حتی چیدن گل های بی گناه در دشت توهماتم نیز تمام می شود و من نیز با تمام سبزی ام به خزان در پیش رو پیوست می خورم

چه بنامم این لحظات پر از خالی را و چه بگویم رد پاهای شاعرانه ترا که هذیان هایم را با ترانه های خود می آمیختی

من رفتنی ام و تو ماندنی من می آیم شاید آنروز نباشی تا از خاطره ها ی بی تو بگویم ولی بدان در کهکشان ذهن من تو عالمی بودی

و هر نگاه مرا مبتلا به تو می کرد و من با صدای دستانت شاعر بودم ... و همه چیز تمام می شود :(

درد نوشته های از جنس

 

پ.ن : اگه دنبال مخاطب می گردی خودت بودی که همیشه یه رد پا می زدی و می رفتی ....!!




  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات