سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 90/11/2 | 7:17 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی

زمزمه ی آفتاب خواب از دیده ربود
چشمک یک اختر بامن همراه بود
نبض عقلم میزد
سوی آب رفتن
دو دست را ششتن
باز کردن یک آغاز
روی آن کهنه فرش
سفری در عرش
همکلام با نفس
هم نوا با آن مرد
که صدا می زد...


*         *           *

گفتگو با این عشق
هم کلام با این شور
گهگاهی مست
چند پلک در سما
چند اشک بر زمین
عقل من در هبوط غم زده های خالی شد
من در آن روز به باران توجه کردم
باد را دو سه باری خواندم
قطره ها را دیدم
زوزه ها چشیدم
لیک که عقل خالی بود
در چه حالی بود...

*         *           *

من ببستم آغاز
همچنان گیجی فاصله را می فهمید
دور شدن فعل زمانم بود
کاش بود هم اینک سهم من
هیهات فغانم بود
ناگهان دیده گشودم
عقل به من انداخت نظر
خنده کنان گفت که خواب بود...





  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات