سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 87/11/29 | 12:3 عصر | به قلمِ : علیرضا عباسی

 

  پسرک تنها شد

 

گیسوان رعنا کجاست؟

ای مادر...

سیاهی برفت

وفرونشاند سپیدی برتار!

وتومادرچقدرپیرشدی...

پسرت این همه سال کجا بود مادر؟

وندید آن روزگار

من درآن روزنبودم به کنار

ببستم عهد با خود

که نکذارم تنها من تورا ای مادر.

به سفر رفته پدر

پدرم بود گارگر در دل دشت!

در غم فقر بمرد!

مادرم تنها شد

کال بود میوه آن دو وقتی برفت...

پسرک بزرگ شد برفت تا آن دور!!!

کوه صبر تنها شد!

ونبست چشمش بر باد

خم نکرد کمر را بر خلق!

پسرک درس می خواند

پسرک کار می کرد

لیک خبر از عشق نبود

عاطفه در نظرش گم شده بود!

احساس بستر بیماری جان می سپرد!

شش یلدا که برفت

پسرک آمد!

پسرک مردی بود!

خانه بی مادر...

این سکوت بی معناست؟

پسرک گمان برد که مادر...

آری...

پسرک کنار قبر پدر

عکس مادر نهاد روی قبری دیگر!

پسرک تنها شد... 

 

                                                   زمستان 87 (یاکند)

 

مادربزرگ


  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات