سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/8/22 | 5:50 صبح | به قلمِ : علیرضا عباسی

 

هوالمحبوب
رونوشت : شب هشتم ماه ارباب  

...................................
میان دار در تب و تاب است دستهایش بالا می رود .. در فرود آمدن مانند پتکی می زند  .. سینه میلرزد .. آخر نوحه عمو را می خواند .. من علم دارم علمدار..یکی از پیرغلام های مسجد شور می دهد و با هر ضرب سینه فریاد می زند ابلفضـ .. ابلفضـ .. ابلفضـ .. با همان لهجهء زیبای ترکی اش اصلا ترک ها با عمو یک جور دیگری رفتار می کنند عمو دوست هستند روضه های عمو را روی چشمشان می گذارند .. زبانم لال شود از چه سخن می گویم از چشم .. از چشمی که تیر در آن فرو رود .. وای .. وای .. روضه یعنی چه هر چه می گردم روضه تر از روضه عمو نمی یابم .. روضهء پسر ام البنین حال روز است آخر .. دیده ای همه بی معرفت شده اند .. همه بی ادب شده اند ؟! بقول سید مهدی این عموی ما سقای علم و ادب بود .. روضه بود .. اسم ش .. الکی که نیست او ابوفاضل بود .. پدر فضل .. عمو بود عموی چشمانی که منتظرِ مشک بودند .. چه مشکی ؟؟!!! مشکی که تیر خورد ؟ یکی ؟ دوتا ؟ پاره شد ؟!! مشکی که شاهد بریده شدن دستان عمو شد ؟؟!! مشکی که به دندان گرفته شد ؟!! وای بر من .. چگونه رویم می شود اینها را می نویسم ... وای بر من .. این چشمانم چطور خجل نمی شوند اینها را می خوانند  .. عمو جان .. تیر خوردی ؟ عمو جان دست داده ای ؟!! عمو بس است تقلا نکن عمو .. وای .. وای .. جوای طفلان چه می شود .. وای عطش .. وای برتو .. تو به جان همهء شیعیان زخم و درد داده ای .. کربلا و عطش .. شیعه می سوزد این واژه ها را می شنود .. شیعه جان می دهد این عبارات را می خواند .. حالا دیگر عمو .. حالا دیگر امید .. حالا دیگر چشم به راهی چه فایده ای دارد .. آن باری که مشک سُرید مشک نبود .. مشک یک شیء ناچیز بود .. امید طفلان سُرید و در پهنهء خاک محو شد .. ای زمین کربلا .. چطور شرمسار نگشتی ؟ چطور به خود اجازه دادی سیراب شوی در حالی که در خیمه ها همه سراب می دیدند .. کربلا دستت درد نکند .. کربلا تو مهمانوازی را از که آموختی .. کربلا اینها همه اولاد پیامبر بودند .. کربلا از مدینه تا تو چند فرسخ بود .. آه کربلا .. آه کربلا که دیگر عموی بچه ها .........
.
علمدار
.
.
پ ن : اینم دعای عهد درخواستی دانلود
بازنشر در * حرف تو *

 




  • بک لینک
  • گیره
  • ضایعات