• وبلاگ : ل ن گ هـــ ک ف ش !
  • يادداشت : وقتي خدا پارتي باشد (3)
  • نظرات : 15 خصوصي ، 30 عمومي
  • پارسي يار : 10 علاقه ، 4 نظر
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    بسم الله الرحمن الرحيم

    با سلام وبلاگ شما رو در قسمت پيوندها قرار دادم

    پاسخ

    سلام ..ممنون از شما

    حرفامو ميشنوي از لابلاي شعر اينجوري بهتره

    اما بدون هنوز شبهام بدون اشک محال بگذره

    پاسخ

    همين يه آهنگشو دوست دارم
    يه نويسنده وقتي ميتونه بنويسه که خواننده باشه
    تنها گفتين؟
    پاسخ

    نه با راشد مشورت کردم :دي
    + عبوري 
    چرا به جاي است، هست ميگيد؟
    پاسخ

    سلام اصلاح مي شه
    سلام اول اينکه قالب جديد مبارک..نواي وبتون خوبه اما چون باکلامه تمرکز روي نوشته سخته..بي کلام را بيشتر ميپسندم...با قالب سياه ميونه خوبي ندارم ...گفتين نظر بدين منم رودروايسي گير نکردم و انتقاد کردم:)
    آره نوشته تون روون تر شده..يه سوال:يقلوي چيه؟
    کتاب صدسال تنهايي و کوچه باغي که معرفي کردين را رفتم خريدم ولي هنوز نخوندم:(
    ازدواج داداشتون را هم تبريک ميگم.انشالله به پاي هم پير شن از هم سير نشن...ايشالله دادامادي خودتون
    ديگه خيلي حرف زدم..منتظر ادامه داستان ميمانيم:)
    پاسخ

    سلام ... خب موقعه خوندن داستانها نوا رو استُپ کنيد .. به خاطر ماه ارباب هست .. وگرنه اصلا قالب هاي غم ناک دوست ندارم ...يقلوي ظرفيه که سربازها با اون غذا مي خورند .فکر کنم تو داستان اول توضيح دادم .. يعني اصطلاحات سربازي رو سعي مي کنم خوب توضيح بدم ..هر دو فوق العاده هستند صد سال تنهايي رو با آرامش بخونيد ..کوچه باغ هم که هميشه بايد در سترس باشه :) ممنون بخاطر تبريک .متقابلا ! من از محبت شما و تامل شما بسيار ممنونم يا علي مدد
    + ارميا 
    سلام...
    به نظر بنده شيوه ي بيان بخش سوم داستانتون خيلي جدي شد!!!!بخش اول رو از نظر شيوه ي بيان بيشتر دوست مي داشتيم....بخش دوم هم بينابين بود که اين شکلي هم جالب نيست!!!
    خداقوت...ياعلي...
    پاسخ

    سلام .. فکر کنم بخش سوم بهتر شده .. محکمتر ده ... خيلي دقيق نگاه مي کنيد و من بهتون تبريک مي گم که حوصلهء بالايي داريد :))

    خوندن خاطرات شما مثل ديدن فيلمه خوب تصور ميشه تو ذهنم....

    منتظر بقيه ي ماجرا هستيم...

    سلام...

    پاسخ

    سلام .. ممنون از نظر ارزشمندتون
    خيلييي طولانيه ها....ميتونين به بخشاي کوچيکتر تقسيمش کنين اينطوري نظرات هم ميره بالا!.....درکل وبلاگ زيبايي داريد جناب عباسي...موفق باشيد به وب ماهم سربزنيدممنون و خدانگهدار
    پاسخ

    سلام نازنين ممنون که اومدي تذکر بجايي بود :) چشم

    با سلام خدمت دوستان گلم.اگه هر کدوم ازشما عزيزان دلش مي خواد بدونه جغرافياي تاريخي استان وشهرش چيه،يعني اينکه مثلا چرا اسم استانش کرمان يا تبريزو.....هست،واينکه پيشينه ي تاريخي شهرواستانش چيه،بهم درخواست خودش رو بگه تا براش توي وبلاگم بنويسم.پيشاپيش از حسن توجه شما دوستان بزرگوار سپاسگزارم.تا ابد شاد باشيد

    پاسخ

    سلام کار بسيار جالبي است چشم حتما موفق و مويد باشيد

    وقتي خداپارتي باشه همه چي رديفه
    پاسخ

    بله واقعا آروزوم براي همه همينه :) خيلي لطف کردي اومدي داداشم

    مصاحبه با استاد نوجوان درس ساخت بازي هاي رايانه اي استاد مجيد کفاش نيري در ويژه نامه غدير

    http://monasebati.parsiblog.com/

    پاسخ

    سلام ممنون از اطلاع رساني
    داستان واقعيه يا؟!
    پاسخ

    سلام بله واقعي هست ...
    فوق العاده بود فوق العاده اينقدر قشنگ حست رو بيان کردي که برعکس دو داستان قبل اصلا حواسم به نحوه ي نگارش نرفت و غرق داستان بودم ،از توصيف نرفتن به عروسي و بهونه گيري مهدي واقعا منم احساس غم کردم:((
    پاسخ

    سلام ممنون دقيقا خواستم يه کم غمگينش کنم :)) يا علي مدد

    سلام

    قشنگ نوشتيد،موفق باشيد

    براي دورهء کد رفتيد شيراز؟

    پاسخ

    سلام ممنون براي شما هم آرزوي توفيق دارم بله دورهء کد شيراز بوديم سپاسگذارم تشريف آورديد
     <      1   2